جدول جو
جدول جو

معنی داد و دهش - جستجوی لغت در جدول جو

داد و دهش
بذل مال، بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، بغیاز، داشاد، سماحت، صفد، فغیاز، منحت، دهشت، داشن، عتق، عطیّه، جدوا، داشات، احسان، جود، بذل، برمغاز، اعطا
تصویری از داد و دهش
تصویر داد و دهش
فرهنگ فارسی عمید
داد و دهش
(دُ دَ هَِ)
از اتباع. عطا و بخشش. عدل و سخا:
بفرمان یزدان پیروزگر
بداد و دهش تنگ بسته کمر.
فردوسی.
بداد و دهش دل توانگر کنید
از آزادگی بر سر افسرکنید.
فردوسی.
بر آن نیز گنجی پراکنده کرد
جهانی بداد و دهش زنده کرد.
فردوسی.
بداد و دهش گیتی آباد دار
دل زیردستان خود شاد دار.
فردوسی.
بداد و دهش دست را برگشاد
همه ساز و آیین شاهان نهاد.
فردوسی.
چو داد و دهش باشد و راستی
نپیچد دل از کژی و کاستی.
فردوسی.
سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیر و آرام جوی.
فردوسی.
جهان را بداد و دهش نو کنم
مگر کز بدان باغ بی خو کنم.
فردوسی.
دو گیتی بداد و دهش داشتند
به بیداد بر چشم نگماشتند.
فردوسی.
بداد و دهش یافت این نیکوئی
توداد و دهش کن فریدون توئی.
سعدی
لغت نامه دهخدا